قدم مؤثر در اصلاح و تعديل حقوق زن فقط در اسلام برداشته شد، پيغمبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم) علاوه از آيات و احاديث حقوق زن را تثبيت نموده و عملاً پيروان خود را به مهربانى بآنان دعوت كرد، در خطبه حجة الوداع كه از طرف ايزد متعال مأمور بابلاغ خلاصه برنامه خود گرديد و وصى خود را تعيين نمود در همانجا نيز زنانرا باين عبارت به مردان توصيه نمود: ايها الناس فان لكم على نسائكم حقاً ولهن عليكم حقاً و استوصوا بالنساء خيراً فانهن عندكم عوان، الى ان قال: اطعموهن مما تأكلون و البسوهن مما تلبسون: اى مردم شما بزنان خود حقى داريد و آنها هم بر شما حقى دارند درباره آنها سفارش نيكى كنيد زيرا كمك و مددكار شما هستند، تا اينكه ميفرمايد از آنچه خود ميخواهيد بآنها بدهيد و از آنچه خود مىپوشيد بر آنها بپوشانيد.
پيغمبر اسلام پس از پايان اعمال حجة الوداع ضمن خطبه مفصل و تاريخى كه در منا ايراد كرد درباره مدارا كردن با زنان اينطور فرموده است: شما ديگران را درباره زنان به نيكى سفارش كنيد زيرا آنها در خانه شما بسر ميبرند و تحت كفالت شما هستند و آنها امانتهاى خدا هستند كه شما بعنوان همسرى آنها را اتخاذ كردهايد269.
و باز پيشواى اسلام كاملترين افراد مردان امت خود را آن كسانى معرفى كرده است كه اخلاقش نيكوتر و لطف و مهربانش نسبت به خانوادهاش بيشتر باشد.
اكمل المؤمنين ايماناً احسنهم خلقاً و الطفهم باهله270
صعصعه دويست و هشتاد دختر را از زنده بگور شدن نجات داد
صعصعة بن مجاشعى (جد فرزدق شاعر معروف) در حاليكه پير و سالخورده شده بود بحضور رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) آمد و سرگذشت شيرين خود را چنين بعرض رسانيد: دو شتر آبستن ناقتان عشر اوبان از من گم شده بود بر شترى سوار شده بجستجوى آنها پرداختم از دور خيمهاى ديده بدان سوى رفتم و از مردم كه در كنار خيمه نشسته بود از شترانم جويا شدم از من پرسيد مانار هما داغ و نشان آنها چيست؟ گفتم نارميثم بنى دارم داغ مخصوص قبيلگى ميثم بنى دارم، گفت در اين نزديكها دو شترت را جسته و اينك نزد من است.
در همين حال پيرزنى كه بعداً معلوم شد مادر همان مرد است از عقب خيمه با حالت گرفته در آمد. آنمرد خطاب به او نموده و پرسيد چه زائيد و بدون اينكه منتظر جواب مادر شود ادامه داد چنين اظهار نظر نمود:
فان كان سقباً شار كنافى اموالنا و ان كان حائلا و أدناها يعنى اگر پسر باشد با ما شريك مال و زندگى و وارث ما خواهد شد و اگر دختر باشد بخاكش ميسپاريم و از قرائن حال و مقام معلوم شد زن اين جوان وضع حمل نموده است.
مادر پاسخ داد همسر تو دختر زائيد آنمرد با خشم توأم باندوه اظهار داشت معطل نشويد آسودهاش سازيد بخاكش سپريد!!!
صعصعه عرض نمود يا رسول الله نميدانم چه انقلاب روحى بود در وجود من ايجاد شد گوئى تمامى وجودم پر از عاطفه و مهر و وجدان گرديد گو اينكه خواب بودم بيدار شدم بخود گفتم موجودى ضعيف بيگناه كشته شود و من حمايت نكنم؟ بىاختيار بجوان بدوى گفتم آيا اين دختر نوزاد را مىفروشى پاسخ داد اسمعت العرب تبيع الاولاد:
هرگز شنيدهاى عرب بچه فروش باشد و اين ننگ را تحمل كند؟!
گفتم نفروش در مقابل بخشش بمن ببخش.
گفت اگر فروختن در كار نباشد حاضرم با آن دو شتر و شترى كه به آن سوارى مبادله كنم تو اين شتران را بمن ببخش تا اين دختر را به تو ببخشم.
از ته دل راضى شدم شترها را داده دختر را گرفته بدست دايه سپردم. اين واقعه براى من وسيله شهرت شده دهان بدهان گشت و من پس از آن اين روش را ترك نكردم و تاكنون دويست و هشتاد دختر را با بهاء هر يك سه شتر از مرگ نجات دادهام.
آيا اين بحال من سودى دارد و مايه اجر و ثواب من ميشود؟
حضرت پاسخ داد هذا لك باب من البرولك اجره اذمن الله عليك بالاسلام اين كار تو بابى از نيكى برايت بوده و از جانب خداوند نيز مأجور شدهاى كه خداوند ترا بشرف اسلام توفيق عطاء فرموده است.
فرزدق شاعر، همواره به اين كار جد افتخار مىكرد چنانچه از جمله در اشعار خود دارد:
و جدى الذى منع الوائدين
|
|
و احيا الوئيد فلم توئد
|
جد من كسى بود كه منع ميكرد آنان را كه زنده بگور مىكردند و زنده ميكرد بچههاى زنده بگور را.